بیراهه ای در آفتاب

ساخت وبلاگ
پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من بر آید چندین دِرَم دهم زاهدان را.چون حاجتش بر آمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.گویند غلامی عاقل و هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درم‌ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم!گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این مُلک چهارصد زاهد است.گفت: ای خداوند جهان! آن که زاهد است نمی‌ستاند و آن که می‌ستاند زاهد نیست.مَلک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اِقرار، مر این شوخ دیده را عِداوت است و انکار و حق به جانب اوست!   زاهد که درم گرفت و دینار     زاهدتر از او یکی به دست آرحکایت از گلستان سعدی باب دوم در اخلاق درویشاناقرار: ابراز، اذعان، اظهار، اعتراف، تقریرعدوات: خصومت ، دشمنی بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 121 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 11:50

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
                                          تـا بـاز نوجوان شـوم و نو کنـم گنـاه
چون جامه‌هــا بــه وقت مصیبت سیه کنند
                                          من موی از مصیبت پیری کنم سیاه

شعر از رودکی

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 144 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 11:50

گر بر سَرِ نَفسِ خود امیری، مَردی

                            بر کور و کَر اَر نکته نگیری، مَردی

مَردی  نَبـُـوَد  فِتــاده  را  پای  زدن

                            گَر دستِ فِتاده‌ای بگیـری، مَردی

شعر از رودکی

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 111 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 11:50

سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فَهم و فَراستی زاید الوصف داشت هم از عَهدِ خُردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا                 بالای سرش ز هوشمندی     می‌تافت ستاره بلندیفی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمالِ صورت و معنی داشت و خردمندان گفته‌اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سالابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کُشتن او سعی بی فایده نمودنددشمن چه زَند چو مهربان باشد دوستمَلِک پرسید که موجب خَصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود الاّ به زوال نعمتِ من و اقبال و دولت خداوند باد          توانم آنکه نیازارم اندرون کسی     حسود را چه کنم کو ز خود به رنج دَر استبمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست     که از مَشِقت آن جز به مرگ نتوان رست                  شوربختان به آرزو خواهند     مقبلان را زوال نعمت و جاه               گر نبیند به روز شپّره چشم     چشمه آفتاب را چه گناه         راست خواهی هزار چشم چنان     کور بهتر که آفتاب سیاهحکایت از گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهانکیاست: تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاریفراست: ادراک، تفرس، دانایی، درایت، دریافت، زیرکی، کیاست، مهارت، هشیاریناصیه: پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت، چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه Adbl بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 23:36

             دل در کف بیداد تو جز داد ندارد    ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد      فریادرسی نیست در این ملک وگرنه    کس نیست که از دست تو فریاد ندارد       این کشور ویرانه که ایران بودش نام    از ظلم یکی خانه آباد ندارد      دلها همه گردیده خراب از غم و اندوه    جز بوم در این بوم دل شاد نداردهر جا گذری صحبت جمعیت و حزب است    حزبی که در این مملکت افراد ندارد     دل در قفس سینه تن مرغ اسیریست    کز بند غمت خاطر آزاد ندارد    عشق است که صدپاره نماید جگر کوه    اینگونه هنر تیشه فرهاد نداردشعر از فرخی یزدیپ ن: بماند به یادگار که روزی در این ویرانه ایران،  در دولت مردی به نام رییسی ، تمام اجناس حدود 70% افزایش قیمت داشتند و نامش را نهادند جراحی اقتصادی بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 337 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 23:36

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده،مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم.به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت.سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.       مرغ بریان به چشم مردم سیر     کمتر از برگ تره بر خوان است     وآن که را دستگاه و قُوت نیست     شلغم پخته مرغ بریان استحکایت از گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعت بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 293 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 23:36